معنی let go of
در این قسمت از زبان علم به بررسی معنی let go of می پردازیم. ابتدا به ترجمه لغت به لغت این فعل می پردازیم.
let یعنی اجازه دادن
go یعنی رفتن
of هم یک حرف اضافه است.
معنی let go of به صورت تحت اللفظی یعنی اجازه رفتن دادن به کسی یا چیزی. معنی واقعی این فعل به ترجمه تحت اللفظی ان بسیار نزدیک است. معنی let go of یعنی رها کردن چیزی. اجازه رفتن دادن، ول کردن. رها کردن، ازاد کردن.
معنی let go of و مصادیق کاربرد آن در جمله
معنی let go of یعنی اجازه رفتن به چیزی یا کسی دادن رها کردن کسی یا چیزی که گرفتار شده است. مثلا وقتی شخصی به گیر یک سگ می افتد و آن شخص با حقه ای مثل سنگ پراندن به ان سگ، از دست آن رها می شود، او مصداق let go of است. وقتی به گیر یک کروکودیل می افتید و به ذهنتان می رسد که انگشت خود در چشمان او فرو کنید، او در نهایت شما را ول می کند، رها می کند. یا وقتی کسی که در حبس است، آزاد می شود. او let go of شده است.
نکته: توجه داشته باشید که همیشه بعد از let go of یک اسم یا ضمیر به کار می رود. در واقع ساختار آن در جملات انگلیسی این گونه است: let go of someone/something
معنی let go of به انگلیسی
let go of: to stop holding something or someone, To release one’s grip on someone or something, To release someone or something from custody.
معنی let go of و مثال های آن
Brandon let go of her hand and ran across the street.
The work should focus on helping parents to let go of their children.
Please let go of me—you’re hurting my arm!
The child let go of the string, and the balloon floated up and away into the sky.
We did bring him in for questioning, but we had nothing to charge him with, so we had to let go of him.
What time did you let go of the prisoner?