معنی carry the ball و ترجمه تحت اللفظی
در این قسمت از آموزش زبان انگلیسی در مورد معنی carry the ball و کاربرد آن صحبت می کینم. برای تفهیم بهتر معنی carry the ball مطابق معمول ابتدا ترجمه انگلیسی به فارسی واژه های این اصطلاح را بیان می کنیم و سپس از خلال معنای لغات انفرادی، معنای کل این اصطلاح را استخراج می کنیم تا ملموس شود.
carry یعنی حمل کردن، جابجا کردن، یا در اختیار داشتن، ball هم که در کلاش دوم راهنمایی همه آن را یاد گرفتید همان توپ است. پس با توجه به معنای لغات انفرادی اصطلاح carry the ball در بازی فوتبال و والیبال و بازیهای مشابه به کار می برد که یک بازیکن یا تیم حریف توپ را در اختیار دارد. پس یک معنای carry the ball همان ترجمه تحت اللفظی است که در اختیار داشتن توپ در بازیهای ورزشی است.
معنی carry the ball و ترجمه فارسی آن
اما اگر بازیکن یا تیم حریف بتواند از موقعیت در اختیار داشتن توپ خوب استفاده کند، می تواند توپ را به سمت زمین حریف منتقل کند و حتی گل را به ثمر برساند. شخصی که توپ در اختیار اوست، عامل پیشروی تیم به سمت زمین حریف و حتی به ثمر نشستن گل می تواند باشد لذا او با این حرکت، نقش carry the ball یا هدایت تیم را عهده دار شده است.
از اوایل دهه 1900 اصطلاح carry the ball به فراتر از زمین بازی گسترش پیدا کرد و برای افدام هر کسی که مسئولیت یک تیم یا گروه را یا فعالیت گروهی را به عهده می گیرد به کار می رود. با این توضیح معنای دیگر carry the ball یعنی مسئول انجام کاری بودن، مسئولیت قبول کردن در انجام یک کار.
معنی carry the ball و ترجمه انگلیسی آن به همراه مثالهای کاربردی:
to be responsible for getting something done:answer for, accept, carry….
They all quit and left us to carry the ball.
1. In American football, to literally hold the ball (and protect it in order to maintain possession) while attempting to advance it on the field, ultimately in pursuit of a touchdown.
This is our last chance to tie the game, so I want Ross carrying the ball on this play.
2. By extension, to have a leading role in the completion or execution of a task or project.
After I implemented that important initiative, the boss asked me to carry the ball on our next big project.
1. to be the player who is relied on to gain yardage, especially in football.
It was the fullback carrying the ball. Yes, Tom always carries the ball.
2. to be in charge; to be considered reliable enough to make sure that a job gets done.
We need someone who knows how to get the job done. Hey, Sally! Why don’t you carry the ball for us? John can’t carry the ball. He isn’t organized enough.
take responsibility for getting something done:
My co-worker was sick, so I had to carry the ball.
We need a couple of Senators who will carry the ball for us in Congress.
To assume the leading role; do most of the work.