...
معنی put on the spot
معنی put on the spot

معنی put on the spot و تقویت مهارت شنیداری

در این قسمت از آموزش زبان انگلیسی دز زبان علم به بررسی معنی put on the spot می پردازیم و ضمن آن با ارائه یک فایل صوتی از یک مکالمه کوتاه به تقویت مهارت شنیداری خواهیم پرداخت.

 

ساختار گرامری put on the spot 

اصطلاح put on the spot  دارای یک مفعول انسانی است که در گرامر انگلیسی بعد از put قرار می گیرد. به صورت زیر:

put+[someone]+ “on the spot”

برای درک معنی put on the spot ابتدا به ترجمه تحت اللفظی کلمات آن می پردازیم.

put یعنی قرار دادن.

on the spot که خود یک اصطلاح دیگر است یعنی همین الان، بدون فوت وقت و مترادف آن right now می باشد.

با توجه به توضیحات بالا، ترجمه تحت اللفظی put on the spot می شود، “قرار دادن شخصی در همین الان”. “قرار دادن شخصی در همین لحظه”. که این معنا نادرست و بی معناست.

 وقتی شخصی در موقعیتی غیرمنتظره، غیرقابل پیش بینی و غیرقابل گریز قرار می گیرد، باید بالبداهه نسبت به آن واکنش نشان دهد که چون هیچ فرصتی برای فکر کردن به شخص داده نمی شود و از قبل هم هیچ تصوری از بوجود آمدن چنین موقعیتی نداشته است، باید بدون فرصت برای فکر کردن پاسخ دهد یا واکنش نشان دهد. این شخص مصداق اصطلاح put on the spot می باشد. در زیر مکالمه ای قرار گرفته است که هم مهارت شنیداری زبان انگلیسی شما تقویت شود و هم درک درستی از کاربرد put on the spot و معنی آن داشته باشید

Doing something on the spot, means doing something right now. For example:

someone could offer you a job “on the spot” right after meeting you. But let’s see if we can figure out this expression.
Hey Jonathan, how was your meeting with Christina?
She asked me how I thought she was doing with the new project.
Well, that’s direct.
I know. She really put me on the spot. I actually think she could be doing a lot better.
to “put me on the spot” means to put them in a tough or uncomfortable situation. Usually it means demanding an immediate answer or action.

در مکالمه بالا دوست جاناتان از او می پرسد که ملاقات با کریستینا چطور بود. او هم در پاسخ می گوید کریستینا در مورد نحوه انجام پروژه جدیدش که مطلوب نبوده است، از او نظر می خواهد. و چون نمی خواهد دلش بشکند، نمی داند چه بگوید. در اینجا جاناتان در put on the spot شده است. در موقعیت دشواری قرار گرفته است.

موارد دیگری از put on the spot عبارتند از : در عموم موقعیتهایی که نه گفتن برای شما دشوار است مثلا وقتی که دوست تان از شما تقاضای ضمانت وام را می کند، اما شما قلبا دوست ندارید این کار را انجام دهید. کسی تقاضای کمک از شما می کند و شما نمی توانید به او کمک کنید. وقتی کسی در مورد کیفیت نامطلوب کارش از شما سوال می کند و شما نمی خواهید دل او را بشکنید و…. در همه این موارد شما غافلگیر شده اید و باید پاسخ فوری و مناسب ارائه دهید. وقتی در موقعیت put on the spot قرار می گیرید، چون باید واکنش سریع داشته باشید، دستپاچه می شوید.

معنی put on the spot به انگلیسی به همراه مثالهای بیشتر

put someone on the spot: to put someone in a tough or uncomfortable situation. Usually it means demanding an immediate answer or action. If you put someone on the spot, you cause them embarrassment or difficulty by forcing them at that moment to answer a difficult question or make an important decision:

Mira rather put the boss on the spot by asking him when he was going to give us a pay rise.

He put me on the spot because he invited me in front of his mum and I didn’t want to go.

Even clever people are not terribly clever when put on the spot.

 

مطلب پیشنهادی

ساختار گرامری I know….but…

در این قسمت از زبان علم در مورد ساختار گرامری I know….but… مطالبی را بیان …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *